احتمالاً با نگارنده هم‌سخن هستید که انصاف نیست صحبت از گل و گلاب و گلاب‌گیری شود و نامی از «قمصر» به میان نیاید: «بخشی از شهرستان کاشان؛ کوهستانی، سردسیر، و خوش آب و هوا؛ حدود ۴۰۰۰ تن سَکَنه. گل سرخ و عطر گل آن معروف است» (۵). البته، پرورش گل و صنعت گلاب‌گیری در ایران عزیز ما، منحصر به کاشان و در کاشان ما هم منحصر به قمصر نیست ولی احتمالاً نمی‌توان از گلاب گفت و نام قمصر را در صدر نبرد. گویی گِل آن را با مشک و عبیر سرشته‌اند! دشت و دمن آن از عطر گُل‌ها آکنده است و اگر جان به طبیعت بسپاری، قدم از قدم که برمیداری، هوای مطبوع و شمیم ِ مشام‌نواز ِآن، تو را با خود به ناکجاآباد ِ طراوت می‌برد. گل و گل‌زار و -طالع اگر مدد دهد- گل‌عذار! «از گلشن و باغ آن چه پرسی / وز سبزه و راغ آن چه پرسی هر گل که تو دیده‌ای به گلزار / نزد گل قمصر است آن خار!

 

(۶ و امّا قمصر است و اردیبهشت بهشتی! موسم گلاب‌گیری که می‌شود، قمصر را شاداب‌تر و زنده‌تر از هر فصلی دیگر به تماشا می‌نشینیم: «گلاب است گویی به جویش روان / همی شاد گردد ز بویش روان» (۷). گل‌ها بعد از روزها و ماه‌ها انتظار، سر ِ شکفتن می‌گیرند و گلستان‌ها را به سماعی دل‌نشین می‌خوانند. عطر گل سرخ، که حالا دیگر به یُمن برکت نام برترین فرستاده خدا، «گل محمّدی» می‌خوانیمش، از دل این سماع، به آسمان، پرواز و آدمیان را روح، تازه می‌کند. باغبان! بشتاب! گل‌ها بی‌تاب آب و آتش‌اند! ماه‌رویان گلابدان‌ها در دست، چشم‌انتظار گلاب تازه تا سیمین‌پیکر و مهتاب‌جامه به عطرش بیارایند! و طبیبان نگاه به دست‌های معجزه‌آفرین تو دارند تا شفای روان برایشان تازه کنی. میهمان‌ها، از دور و نزدیک، به شوق دیدن بوستان و گلستان‌ات، پُرسان‌پُرسان قدم از قدم برداشته‌اند. و آن دوردست‌تر را بنگر! کعبه جامه آماده کرده تا گلاب‌ات را در آغوش کشد! حالا سپیده‌دم قمصر رنگ و بوی دیگری دارد. خورشید در کنار ما نشسته و لبخند می‌زند. آسمان پاک‌تر از هر زمان دیگری شده است. گلستان‌ها بهشت را به زمین آورده‌اند. گویی گلاب‌گیری، در فصل بهار واقع نشده، بلکه این بهار است که در موسم گلاب‌گیری واقع شده! دم ِ گلابگیری را غنیمت دان! گلبرگ را ز سنبل ِ مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن بِفشان عرق ز چهره و اطراف ِ باغ را چون شیشه‌های دیده‌ی ما پُرگلاب کن ایّامِ گل، چو عمر، به رفتن شتاب کرد ساقی، به دور باده‌ی گلگون شتاب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن حافظ، وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته‌دلان مستجاب کن

 (۸) پانویس‌ها: ۱) فردوسی ۲) منبع: کتاب «گلاب»، نشر میانه، پژوهش از هادی اکبری، ویرایش و ترجمه از الینا چاوشی، صفحه ۹ (به نقل از کتاب «پرورش گل محمدی و تولید گلاب»، نشر پرچین، نوشته‌ی یحیی ریاضی و محسن کافی) ۳) فردوسی ۴) مولانا ۵) منبع: کتاب «فرهنگ فارسی معین»، جمع آوری دکتر محمّد معین، نشر امیرکبیر، فرهنگ اعلام صفحه ۱۴۷۸ ۶) فیض کاشانی ۷) فردوسی ۸) حافظ